امید
چشمهای انتظارم: باز
هنوز قدری امید
در دست و بال دلم هست
پایان
ما به رُزهایی شبیهیم
هیچ به خود زحمت شکفتن نداده
وقتی که باید میشکفتیم
حالا انگار خورشید
دیگر به تنگ آمده است از
انتظار
تکرارِ فرشته
اینطرف، من که باز لبریزم
از همین گریههای تکراری
آن طرفتر فرشتهای اما
روبهرویم نشسته انگاری
چشمهایش شبیه خورشیدند
در بلندای آسمانی سبز
خاطراتم دوباره میرویند
رنگ در رنگ، ناگهانی، سبز
روبهرو جادههای بیپایان
میشود در نگاه من تکرار
نیستی ای فرشتۀ کوچک
در خیالم نشستهای انگار
من ولی باز همچنان از تو
مینویسم نشسته در باران
از تو گفتن چهقدر شیرین است
مثل یک آرزوی بیپایان